[svba2]

[size=16pt]ديد روباهي پلنگي را به راه

[size=16pt]اشك ريزان مي رود با آه و آه !

[size=16pt] 

[size=16pt]سينه اش چاك است تا نزديك ناف !

[size=16pt]هست در آنجا و تنبانش شكاف !

[size=16pt] 

[size=16pt]گفت :« اي آقا پلنگ تيز چنگ !

[size=16pt]از چه اي آشفته و داغان و منگ ؟

[size=16pt] 

[size=16pt]علت اين ظاهر نافرم چيست ؟

[size=16pt]بر چنين احوال تو بايد گريست »!

[size=16pt] 

[size=16pt]گفت كه :« حيثيّتم را بُرده اند !

[size=16pt]داخل يك كوچه خِفتم كرده اند !

[size=16pt] 

[size=16pt]درشبي تاريك با ظلم و ستم

[size=16pt]شد تجاوز هم به مالم ،هم خودم !

[size=16pt] 

[size=16pt]دردهايم را روايت مي كنم !

[size=16pt]مي روم اكنون شكايت مي كنم »!

[size=16pt] 

[size=16pt]گفت آن روباه ِ شوخ و خنده رو :

[size=16pt]«اي پلنگ نازنين و صلح جو !

[size=16pt] 

[size=16pt]اي شده غارت ، شده زخمي ، دَمَر!

[size=16pt]بازگرد و از شكايت درگذر !

[size=16pt] 

[size=16pt]گرچه بدبختي ّ و بدآورده اي

[size=16pt]شكركن زيراكه اكنون زنده اي !

[size=16pt] 

[size=16pt]سخت باشد خِفت و بي طاقت شدن !

[size=16pt]باتجاوز ،قتل هم غارت شدن !

[size=16pt] 

[size=16pt]گر تورا گرگان دريدند از عقب !

[size=16pt]از چه غمناكي و نالان اي عجب !

[size=16pt] 

[size=16pt]شاخه ي بختت شكوفا مي شود

[size=16pt]بعداازاين بخت توهم وا مي شود !

[size=16pt] 

[size=16pt]گرشوي در حكمت دنيا دقيق

 

[size=16pt]اين سر آغازي جديداست اي رفيق !